من بودم که سرانجام، او را کنار خود نشاندم،
من بودم که دستش را به دست گرفتم،
و آخرِ سر من بودم که با وجودِ خودداری او، او را بوسیدم.
اما با این همه، اگرچه چشمهایش گذاشتند که ببوسمشان، لبانش گریختند...
نه تنها به بوسیدنِ من، رغبت و حرارتی از خود نشان ندادند،
بلکه از پاسخ دادن به لبان من نیز خودداری کردند...
چرا؟ چرا؟ چرا؟ برای چه، او به قدرِ من، شوق و نیاز عاشقانه نداشت؟
و افسوس که این سؤال، فقط یک جواب میتواند داشته باشد؛ و آن چنین است:
"برای این که او معشوق است، نه عاشق!!"
برچسب : نویسنده : 7ashraf653 بازدید : 47